وقتی گوش آدم پر میشه ازحرفها ،گلایه ها و غصه ها ، وقتی عادت کنی به توجیح برخوردها ، خودت رو وسط یه زندگی می بینی که دیگه مال تو نیست و تو گم شدی.
..............................................
سرم رو به عقب بر می گردونم،پشت سرم من هستم ویه گذشته یه گذشته خاکستری که هر چشمی اون رو یه رنگ می بینه یکی تیره یکی روشن اما من اون رو خاکستری می بینم خاکستری گرم.
..............................................
بر گردش چرخ ،چون نمی باشد دست دل در بد و نیک دهر ،چون باید بست؟ این محنت و غم که هست ،پندار که نیست وآن عیش و طرب که نیست ،انگار که هست
سخنی که از دل براید بر دل نشیند ... بسیار خوشحالم که امدم اینجا ، موفق باشی
salam ......kheili neveshtehat bahale damet garm........albate nemidoonam pesarin ya dokhtar