-
داریم کم کمک می ریم ....
شنبه 26 مهرماه سال 1382 21:41
خب.راستش می خوام دیگه دیر به دیر بیام اینجا.یعنی اینکه کم کم داریم جل وپلاسمون رو جمع می کنیم،البته من اینبار نمی خوام مثلا فرار کنم یا اینکه ... در هر صورت ما از زمانی که فهمیدیم که بابا دیگه لو رفتیم ویه تعداد خواننده داریم که همیشه اینجا رو چک می کنن ومی دونن که این دوتا دارن اینجا می نویسن رو اوردیم به متون ادبی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 مهرماه سال 1382 12:55
سبزی چشم توـ ـ دریای خیال. پلک بگشا که به چشمان تو دریابم باز، مزرع سبز تمنایم را. ای تو چشمانت سبز در من این سبزی هذیان از توست. سبزی چشم تو تخدیرم کرد. حاصل مزرعه ء سوخته برگم از توست. سیل سیال نگاه سبزت، همه بنیان وجودم را ویرانه کنان می کاود. من به چشمان خیال انگیزت معتادم، و در این راه تباه، عاقبت هستی خود را...
-
شیرین عبادی و جبهه گیری کیهان
پنجشنبه 24 مهرماه سال 1382 13:01
خوب اینو ببینید وبعد بگین این سیاستمدارای ایران وروزنامه کیهان چیکارا که نمی کنن تا بگن که ما هم هستیم بابا شاید انجوری می خوان بگن که....
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 مهرماه سال 1382 19:12
رفته بودم سر حوض تا ببینم شاید ، عکس تنهایی خود را در آب ، آب در حوض نبود . ماهیان می گفتند: "هیچ تقصیر درختان نیست." ظهر دم کرده تابستان بود ، پسر روشن آب ، لب پاشویه نشست و عقاب خورشید ، آمد او را به هوا برد که برد. به درک راه نبردیم به اکسیژن آب. برق از پولک ما رفت که رفت. ولی آن نور درشت ، عکس آن میخک قرمز در آب...
-
آدمی را ...
چهارشنبه 23 مهرماه سال 1382 11:25
حتما اینو نیگا کنید خیلی باحاله .اگه می خواهید بدونین آدم چیکار میکرده
-
من آمده ام ولی...
سهشنبه 22 مهرماه سال 1382 20:17
سلام.من خونه رسیدم.خیلی خیلی بهم خوش گذشت.فقط جای دوستم خیلی خالی بودش.راستی نمی دونم این صفحه من چه مرگش شده.تا عصر دوباره به قالب قبلب تبدیلش می کنم.یعنی تاامشب.چون امروز تا عصر کلاس دارم.یه چیزه دیگه.امروز به من ۶ ساعت دیگه پیشنهاد شد که فیزیک درس بدم.(بابا برنامه ریزی درسی مدارس رو داشته باشین.وسط سال تازه معلم...
-
روز حافظ وتبریک ...
شنبه 19 مهرماه سال 1382 11:07
سلام.حال شما.من الان تهران هستم.تقریبا کارها داره خوب پیش میره.ببینم این جزوه های کارشناسی ارشد هم به دستم به موقع می رسه یا نه؟راستی دوستام رو هم دارم می بینم.فکر کنم عصری بریم پارک ملت.شایدم یه جای دیگه اگه کسی پایه باشهه خوشحال میشیم باهاش قرار بزاریم.راستی فردا هم عیده.عیده همتون مبارک باشه و امیدوارم که تمام...
-
گذر زمان وشکستن طلسم ...
سهشنبه 15 مهرماه سال 1382 19:57
اینک موجِ سنگینگذرِ زمان است که در من میگذرد. اینک موجِ سنگینگذرِ زمان است که چون جوبارِ آهن در من میگذرد. اینک موجِ سنگینگذرِ زمان است که چون دریایی از پولاد و سنگ در من میگذرد. در گذرگاهِ نسیم سرودی دیگرگونه آغاز کردم در گذرگاهِ باران سرودی دیگرگونه آغاز کردم در گذرگاهِ سایه سرودی دیگرگونه آغاز کردم. نیلوفر و...
-
اهل کاشانم.پیشه ام نقاشی.
دوشنبه 14 مهرماه سال 1382 17:59
امروز چهارهم مهرماه، هفتاد وپنجمین سالگرد تولد سهراب سپهری است.بهتر است زندگیش را از زبان خودش بشنویم.: من کاشانی ام.اما در قم متولد شده ام، شناسنامه ام درست نیست.مادرم می داند که من در روز چهاردهم مهر(6اکتبر)به دنیا آمده ام.درست سر ساعت 12.مادرم صدای اذان را می شنیده است.درقم زیاد نمانده ایم.به گلپایگان وخوانسار رفته...
-
من واین روز....
یکشنبه 13 مهرماه سال 1382 17:03
:: یادم باشد ، حرفی نزنم که به کسی بر بخورد نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد راهی نروم که بیراه باشد خطی ننویسم که آزار دهد کسی را یادم باشد که روز و روزگار ، خوش است همه چیز روبراه و بر وفق مراد است و خوب تنها دلِ ما دل نیست ... خوب امروز کلا روز گندی بودش.زیاد تا حالا بهم حال نداده.صبح که رفتیم مدرسه دیدیم که مدیر مدرسه...
-
امان از این زمانه
شنبه 12 مهرماه سال 1382 19:46
مرا عظیم تر از این آرزویی نمانده است که به جست و جوی فریادی گم شده برخیزم. با یاری فانوسی خرد یا بی یاری آن، در هر جای این زمین یا هر کجای این آسمان. فریادی که نیم شبی از سر ندانم چه ناز ناشناخته از جان من بر آمد و به آسمان ناپیدا گریخت... ای تمامی ی دروازه های جهان ! مرا به باز یافتن فریاد گم گشته ی خویش مددی کنید !...
-
چند کلام از بزرگان
جمعه 11 مهرماه سال 1382 14:55
هر کس تو را به خاطر آنچه نداری تحسین کند هر چه داری را از تو میگیرد. دون خوان مانوئل هیچ وقت نمیتوانید با مشت گره کرده دست کسی را به گرمی بفشارید. گاندی مدتها پیش آموختم که نباید با خوک کشتی گرفت، خیلی کثیف میشوی. ولی مهمتر از آن، خوک از این کار لذت میبرد. جرج برنارد شاو تو ثروتمند نیستی، مگر آنکه چیزی داشته باشی که...
-
زندگی من و...
چهارشنبه 9 مهرماه سال 1382 17:22
زندگی من به نظرم همانقدر غیرطبیعی ، نامعلوم و باور نکردنی می آمد که نقش روی قلمدانی که با آن مشغول نوشتن هستم - گویا یک نفر نقاش مجنون و وسواسی روی جلد این قلمدان را کشیده - اغلب به این نقش که نگاه میکنم مثل ایناست که به نظرم آشنا میآید. شاید برای همین نقش است... شاید همین نقش مرا وادار به نوشتن میکند . صادق هدایت...
-
یه خبر مهم یه خبر مهم
دوشنبه 7 مهرماه سال 1382 16:50
خوب.کم کم اگه خدا بخواد این دوست قدیمی ما(تو)میخواد با ما و این وبلاگ آشتی کنه ودوباره بیاد اینجا بنویسه.راستش اینا همه اش در حد یه صحبت بوده که انجام گرفته.مطمئنا تا چند روز دیگه سری قصه های شاهنامه های ایشون شروع میشه.البته زمانش دقیقا مشخص نیستش.شما سر بزنید ویه کمی به من کمک کنید تا دوست عزیز ما باز پشیمون نشه....
-
۱۳ راه برای زندگی بهتر از گابریل گارسیا مارکز
یکشنبه 6 مهرماه سال 1382 17:07
1-دوستت دارم نه بخاطر شخصیت تو، بلکه بخاطر شخصیتی که من هنگام با تو بودن پیدا میکنم. 2-هیچ کس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث اشک ریختن تونمیشود. 3-اگر کسی آنطور که میخواهی دوستت ندارد، به این معنی نیست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد. 4-دوست واقعی کسی است که دستهای تو را بگیرد ولی قلب تو را...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 مهرماه سال 1382 16:19
آیا «نه» یکی «نه» بسنده بود که سرنوشت مرا بسازد؟ من تنها فریاد زدم: «نه» من از فرو رفتن تن زدم صدایی بودم من شکلی میان اشکال ومعنایی یافتم من بودم وشدم نه زآنگونه که غنچه ای گلی جوانه ای گیاهی یا یکی دانه که جنگلی برای دیدن کلیپش اینجا رو کلیک کنید راست بدانگونه که عامی مردمی شهیدی تا آسمان بر او نماز برد من بینوا...
-
پنج راه برای زندگی بهتر
جمعه 4 مهرماه سال 1382 10:29
۱ - قلبت رو از نفرت خالی کن. 2- همهء نگرانی ها رو از ذهنت پاک کن. 3- ساده زندگی کن. 4- زیاد ببخش. 5- کمتر توقع داشته باش .
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 مهرماه سال 1382 23:13
خوب.امروز روز بدی نبود.فقط اینو فهمیدم که از اول هفته تا حالا سر کار بودم.مدرسه ۶۰۰ نفری فقط ۳۵ نفر اومده بودن.پس ما بعد از ۲ساعت ماندن در مدره اومدیم خونه.مدیر فقط می خواست ما به مسافرتتمون نپردازیم.خوب فردا صبح هم یکی از دوستام با خانمش که اونم هکلاس خودم بوده از تهران میان خونه..بعد از ۲ سال یعنی از زمان عروسیشون...
-
درازترین ماشین جهان
پنجشنبه 3 مهرماه سال 1382 10:49
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 مهرماه سال 1382 15:25
خوب امروز به احتمال زیاد روز تولد یکی که چه عرض کنم چون نمیشه بهش گفت یکی بهتره اینجوری بگم. امروز روز تولد بهترین دوست منه. شاید هم نباشه.ولی خوب در هر صورت چون من دوست دارم بهش تبریک بگم برای اینکه یه سال دیگه هم به سنش اضاف شده .بهش میگم تولدت مبارک .ان شاءالله که موفق باشی وپیروز وهمیشه خندان وپرجنب وجوش.ما که...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 مهرماه سال 1382 08:44
دوباره زده به سرم.نه مثل اینکه همیشه این جور زمانه بوده وهست که باید من دستاویزش باشم.شاید هم خود همیشه مسببش هستم وشاید هم .... نمی دونم چرا حس وحال وبلاگ نویسی از سرم کم کم تو این روزها در رفته .به کجا نمی دونم. این دوست قدیمی هم که خبری ازش نشد . تهران رفتنمون هم به خاطر درس وکلاس وتعلیم این دانش آموزان کنسل شد...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 شهریورماه سال 1382 16:48
فعلا که پنجشنبه ما کاملا پر شدش.۱۲ ساعت تدریس فیزیک.ببینیم ۱۲ ساعت بقیه رو چه زمانی باید درس داد.فکر کنم کم کم باید قید تفریحات رو زد.هر چند به سرم زده یه چند روزی رو برم تهران شاید هم نرم.حالم که خدا رو شکر چشم شیطان وبعضیا کور داره بهتر میشه. تهران هم اینبار هنوز نرفته وشخص نشده که می رم یا نه محل خواب وخوراک وحتی...
-
فعلا جان سالم به در بردیم تا ...
شنبه 29 شهریورماه سال 1382 16:52
دوست دارم فریاد بزنم.دلم می خواهد در جنگلی انبوه از درختان سپیدار ونارون فریاد بزنم.از این همه بدی و نا آرامی خسته شده ام.دوست دارم بعد از آنکه حسابی از هر چی بدی و نا صوابی است فاصله گرفتم به کنار دریای زیبای آن بروم واز طلوع تا غروب آفتاب را به تماشایش بنشینم.اما چه کنم که همیشه آمال ما در خیال خوشند آه چه می شد...
-
نازنینا ما به ناز...
پنجشنبه 27 شهریورماه سال 1382 19:49
بازم سلام.راستش الان زیاد حالم خوب نیست.نمی دونم که چمه.تب و کوفتگی و....ولی خوب یه مرتبه یادم اومد امروز روز برگداشت استاد محمد حسین بهجت تبریزی ملقب به شهریار ه.شاعر بزرگی که امسال روز شعروادب فارسی رو به افتخارش نام نهادن.من این شعرش رو خیلی دوست دارم: .
-
جشن عاطفه ها و...
پنجشنبه 27 شهریورماه سال 1382 09:23
پنجه در افکنده ایم با دستهایمان به جای رها شدن سنگین سنگین بر دوش می کشیم بار دیگران را به جای همراهی کردنشان عشق ما نیازمند رهایی است نه تصاحب در راه خویش ایثار باید نه انجام وظیفه «مارگوت بیگل» خوب امروز جشن عاطفه ها ست.امیدوارم که همه چیزهایی که مردم می دن تو جیب بعضیها نره وواقعا به بچه های بی بضاعت برسه.در هر...
-
چهار ماه از عمر اینجا گذشت...
چهارشنبه 26 شهریورماه سال 1382 07:32
غم اینجا نه که آنجاست دل اما در سرمای این سیاه خانه می تپد. در این غربت نا شاد یاسی است اشتیاق که از فراسوهای طاقت می گذرد بادام بی مغزی می شکنیم یاد یاران را وتلخای دوزخ هررگمان می دود. خوب.امروز دقیقا چهارماه از نوشتن مطلب در این وبلاگ می گذرد.راستش روز اول که اینجا اومدم نوشتم هیچوقت فکر نمی کردم که اینهمه آدم خوب...
-
ای که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
سهشنبه 25 شهریورماه سال 1382 18:20
تو وبلاگ عمو رضا یه متن خوندوم خیلی بهم چسبید برا همی گفتم اینجا هم بیارم: تازه چشمهایم را که میبندم، دیوارهای سیاه بلندی را میبینم که گراگرد مرا فرا گرفتهاند و فریاد مرا زندانی کردهاند. خسته ام، خسته. خسته از هر چه بند؛ خسته از هر چه قید. میخواهم جاری شوم؛ می خواهم بدوم تا نا کجا. آی آدمها! عروسک های کوکی زشت؛...
-
من شاید...
دوشنبه 24 شهریورماه سال 1382 13:01
تنها اگر دلی را از شکستن باز دارم به این معناست که بیهوده نزیسته ام اگر تنها از رنجی بکاهم یا بر دردی مرهم بگذارم یا پرنده ای رنجور را به آشیانه بازگردانم حاشا، بیهوده نزیسته ایم.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 شهریورماه سال 1382 18:41
از گذشته ها نیک بیاموز، اما مگذار که آینده ات را رقم زند و فراموش مکن هر خطای رفتهء دیرینه را و شادمان باش که در دنیایی زیست میکنی سرشار فرصتها . و خوش باش و این حقیقت را بدان که ترا قدرتها و استعدادهایی خداداد است یگانه و تنها از آن تو و هیچ مهراس که آنان را خوب به کار گیری . شایسته باش آنقدر که بتوانی پند دیگران را...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 شهریورماه سال 1382 13:11
خوب مثل اینکه این دوست ما (تو) که حالا خودش هم صاحب این بلاگ بوده افتخار دادن یه سری هم اینجا زدن.اینم تو نظرات به عنوان بیننده. در هر صورت مرسی. امروز برا اینکه دوروز پیش چیزی نوشتم یه متن دیگه هم میارم.بابا کمک کنید.کمی مطلب برام بفرستید.البته از دوستا عزیزم متشکرم برا اینکه مرتب برام پیغام می زارن چه تو نظرات وچه...