سلام به همه.
من برگشتم و خیلی هم منتظرم که برم به یه سفره چند روزه برای خوشگذرونی وآب وهوا عوض کردن والبته وهزار البته برای دیدن دوستم.این بابا مامان ما رفتن مشهدو مثل اینکه حالا حالا ها نمی خان بیان.راستی این دوست ما هم داره زیادی هندونه زیر بغلمون می زاره.اونم از این به بعد خواهد نوشت.خوب لگه هم ننوشت مطمئنا ما خم شاید ادامه ندادیم.لطفا اگه کسی می خواد در این وبلاگ سهیم باشه واینجا بنویسه برام میل بزنه(از طریق مکانبه با در طرف راست)
خوب بریم یه زنگ بزنیم ببینیم اوضاع چطوره؟!!!!

راستی برای اینکه چیکار کنیم یه فال به حافظ زدم مطلع اش این شد:

روزگاریست که سودای بتان دین منست              غم اینکار نشاط دل غمگین من است
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد