من واین روز....

:: یادم باشد ، حرفی نزنم که به کسی بر بخورد
نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد
راهی نروم که بیراه باشد
خطی ننویسم که آزار دهد کسی را
یادم باشد که روز و روزگار ، خوش است
همه چیز روبراه و بر وفق مراد است و خوب
تنها دلِ ما دل نیست ...

خوب امروز کلا روز گندی بودش.زیاد تا حالا بهم حال نداده.صبح که رفتیم مدرسه دیدیم که مدیر مدرسه برنامه من از یکشنبه اورده دوشنبه (که البته من در باطن روحم شاد شد ولی در ظاهر علم شنگه ای به پا کردم که نگو.مدیر بیچاره هم گفته اگه شد درستش می کنم.شبی بهش زنگ بزنم با کلی کنت رو سرش بهش بگم که من همون دوشنبه میام.)
رفتیم دونبال کتاب برا شروع کردن فوق هم که کتاب گیرمون نیومد.حالا ببنم برنامه های عصرم چتو میشه.دارم کم کم استارت می زنم ببینیم چی میشه.این دوست قدیمی من موندم کی می خواد بیاد اینجا یه چیزی بنویسه.بابا شما یه کمی بهش التماس کنید.ما که مردیم .داریم کفن هم می پوشیم .(حالا اگه کسی نگه که مد روزه)

نظرات 1 + ارسال نظر
مریم و سعید زیر یک سقف دوشنبه 14 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 12:50 ب.ظ http://saghf.blogsky.com

سلام !ان شاالله که همه روزهات خوش باشه و به انتظار نگذره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد