تنهایی و...

صبح بخیر.نمی دونم چرا الان خوابم نگرفت وهرچی زور زدم چشام رو هم نیومد.شاید هم برای اینه که به فکر برنامه ای هستم که در دست اقدام دارم.چند روز پیش خیلی احساس بدی داشتم.خفقان واضطراب.راستش هر چی هم بهت زنگ زدم نبودی.(پیغامگیر گذاشتم آهنگش خیلی قشنگه)از بد حادثه به هرکی هم زنگ زدم که می تونست یه کمی البته نه به اندازه تو منواز این حالت دربیاره کسی می یافت نشود.خوب اینا ننوشتم که باز خودت را ناراحت کنی بلکه بعد از مدتها احساسی متفاوت از زندگی پیدا کردم.احساسی شاید در عین نا خوشایندی،زیبا وحقیقی.
کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من.

راستی خیلی احساس نیاز به حضورت می کنم.

(یه آرزوی محال)فردا که بیاد تو رو جلوی خودم می بینم که داری منو دعوا می کنی چرا کارهای برنامه ام  رو درست انجام ندادم و……

نظرات 2 + ارسال نظر
سید سروش سه‌شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 05:59 ق.ظ http://soroosh.blogsky.com

سلام وبلاگ قشنگی داری..تبریک میگم
امیدوارم هرچی زودتر بهش برسی

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 8 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 11:49 ق.ظ http://manvato.blogsky.com

سلام من خوبم.تو چرا بدی؟
بابت شعر:از اونجا که شعرای ما همه طبع لطیف دارندوهمه عاشق پیشه هستند پیدا کردن شعر بدونه عاشقم وعاشقی ومن بی تو وتو بی من سخته واینا هم که جیزه........
اما :
هوا هوای بها راست وباده باده ناب
به خنده خنده بنوشیم جرع جرع شراب

در این پیاله ندانم چه ریختی پیداست
که خوش به جان هم افتاده اند اتش واب

فرشته روی من ای آفتاب صبح بهار
مرا به جامی از این آب آتشین دریاب

به جام هستی ما ای شراب عشق بجوش
به بزم ساده ما ای چراغ ماه بتاب

گل امید من امشب شکفته در بر من
بیا و یک نفس ای چشم سرنوشت بخواب

مگر نه خاک ره این خرابه باید شد؟
بیا که کام بگیریم از این جهان خراب(موافقم اسیدی)


من هم چند بار زنگ زدم دفتر نبودی.خدا نخواد بد باشی چته نکنه داری بیشتر از سایزت فکر میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟/

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد