به نظرشما عجیب نیست ماهی آزاد توی رودخونه زندگی می کنه !عجیبتر اینکه مسیر آب رو سر بالایی میره.
بعضی دوستاش معتقد ند ماهی آزاد از دریا می ترسه ،اون از نا مهر بونی دریا دلش می گیره ،
تر جیح می ده توی رودخونه بمونه. اون موجود لجبازیه، چون همه آبها به دریا می ریزه می خواد از دریا دور میشه.
بعضی ها دیگه معتقد ند احتمالا بالای رودخونه یه گنجه که اون می خوا د بهش برسه. اما ماهی آزاد خودش می دونه که اون با این تفاوتها خلق شده . خلق شده که سر بالایی بره ! حتی ا گه قورباغه ابو اعطا نخونه. هر چند که نظر دوستهاش رو برای علت خلق تفاوتهاش رد نمی کنه.
احمدک:
معلم چو آمد، به ناگه کلاس، چو شهری فرو خفته خاموش شد.
سخنهای ناگفته در مغزها، به لب نارسیده فراموش شد.
معلم زکار مداوم، مدام، غضبناک و فرسوده و خسته بود.
جوان بود ودر عنفوان شباب، جوانی از او رخت بربسته بود.
سکوت کلاس غم آلود را، صدای درشت معلم شکست:
بیا احمدک! درس دیروز را، بخوان تا ببینم که سعدی چه گفت.
ز جا احمدک جست و بند دلش، بدین بی خبر بانگ ناگه شکست .
چرا؟
احمدک درس ناخوانده بود، بجز آنچه دیروز، آنی شنفت.
عرق چون شتابان سرشک یتیم، خطوط خجالت به رویش نگاشت،
لباس پر از وصله و ژ نده اش، بروی تن لاغرش لرزه داشت!
زبانش به لکنت بیفتاد وگفت :
بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
تو کز ....توکز ...