رفته بودم سر حوض
تا ببینم شاید ، عکس تنهایی خود را در آب ،
آب در حوض نبود .
ماهیان می گفتند:
"هیچ تقصیر درختان نیست."
ظهر دم کرده تابستان بود ،
پسر روشن آب ، لب پاشویه نشست
و عقاب خورشید ، آمد او را به هوا برد که برد.

به درک راه نبردیم به اکسیژن آب.
برق از پولک ما رفت که رفت.
ولی آن نور درشت ،
عکس آن میخک قرمز در آب
که اگر باد می آمد دل او ، پشت چین های تغافل می زد،
چشم ما بود.
روزنی بود به اقرار بهشت.

تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی ، همت کن
و بگو ماهی ها ، حوضشان بی آب است.

باد می رفت به سر وقت چنار.
من به سر وقت خدا می رفتم.
                                                            سهراب سپهری

آدمی را ...


حتما اینو نیگا کنید خیلی باحاله.اگه می خواهید بدونین آدم چیکار میکرده

من آمده ام ولی...

سلام.من خونه رسیدم.خیلی خیلی بهم خوش گذشت.فقط جای دوستم خیلی خالی بودش.راستی نمی دونم این صفحه من چه مرگش شده.تا عصر دوباره به قالب قبلب تبدیلش می کنم.یعنی تاامشب.چون امروز تا عصر کلاس دارم.یه چیزه دیگه.امروز به من ۶ ساعت دیگه پیشنهاد شد که فیزیک درس بدم.(بابا برنامه ریزی درسی مدارس رو داشته باشین.وسط سال تازه معلم جدید می یارن.)خیلی حرف برای زدن دارم می زارم برای امشب یا فردا صبح فعلا خداحافظ.راستی مرسی از اینکه مرتب می یاین اینجا.ولی خوب یه نظری هم بدین بدک نیست.