یه روز تا تولد....


کوئلیو:

 اگر چیزی خوب پیش نمیرود؛فقط دو توضیح برای آن وجود دارد:یا مقاومت شما آزموده می شود؛و یا باید جهت خویش را تغییر دهید....همه چیز به بهترین چیز تبدیل میشود. اگر چیزی خوب پیش نمیرود؛به خاطر آنست که هنوز به پایان آن نرسیده اید.

دیشب شب باحالی بود.قرار بود یه ۷-۸ نفری بریم بیرون وقتی رفتیم قوام وشد ساعت ۹ شب تقریبا یه ۳۰ نفری بودیم.بعدش هم برای شام رفتیم پایین وهمه شام را با هم خوردیم .بماند که بعضی از بچه ها لط داشتن ومن فکر کنم حداقل یه ۶ ماهی اصلا نخوام عطر بخرم.در هر صورت دستتشون درد نکنه.امشب یه خورده خصوصیه ومثلا با کلاس یا هتل دلواریم یا سیراف.امیدوارم امشب برام دیگه عطر نیارن...البته واقعا فکر نمی کردم که بچه ها اینهمه لطف داشته باشند.واقعا جای همه مخصوصا دوست خیلی خوب وعزیزم خالی بود
فردا رو بخونید خیلی می خوام مثلا جدی بنویسم.از این به بعد دوستم یه کمی دست تنها می شه برای به روز کردن وبلاگ ولی خوب فکر کنم جای خالی من بتونه پر کنه.همیشه که اینجوری بوده
فردا مثلا من باید برم.به قول فرانسوی ها:
                                           خداحافظی اندکی مردنه
ولی این وبلاگ ادامه داره.من فکر کنم یه ۲ هفته ای نتونم کمک کنم ولی بعدش در خدمتیم(البته اینبار خدمت شما نه دولت)

برای دوستی در راه سفر

دوای دردمندان، دردمندیست        سزای مهربانان ،مهربانیست       خواجو
نشان بی نشانان، بی نشانیست     زبان بی زبانان ،بی زبانیست  
 
حکیمی را پرسیدند :چرا شنیدن تو بیش از گفتنت است .
فرمود:  چرا که مرا دو گوش دادندو یک زبان .یعنی دو چندان که می شنوی، بگو.

   از روز ازل زمان مرگ وزندگی آدمها به اختیار آنها نبوده وتا ابد هم نخواهد بود. بنابراین اینکه چندمین روز هفته متولد شوید نیز به نظر شما بستگی نداشته، اینکه شنبه باشه یا دوشنبه.
   اما بعضی موقعیتها توی بعضی روز های هفته پیش میاد که اگه بخواهی میتونه اون روز ،
روزتولدت بشه .مثل دوست من که قراره فردا یعنی چهار شنبه روز تولدش بش.
   آخه فردا براش یه آغازه ،آغاز یه راه نو، آغاز یه مرحلهءتازه، یه سکوی پرتاب.
    من هم امیدوارم این تحول براش توام با موفقیت، سلامت، و پیروزی باش.
                             
                                                                         تولدشون مبارک

دل من دیر زمانی است که می پندارد؛

دوستی نیز گلی است؛

مثل نیلوفر وناز

ساقه تردو ظریفی دارد.

بی گمان سنگدل است آن که روا می دارد؛
جان این ساقه نازک را

-دانسته-

                                            بیازارد!

چند سخن ازجبران خلیل جبران


خاطره شادی های دیروز،

         تلخ ترین غمی است که امروز داریم.

 

یک بار به زندگی گفتم:

            دوست دارم صدای مرگ را بشنوم...

آنگاه زندگی صدایش را اندکی بلندتر کرد و گفت:

                          اینک تو صدای مرگ را می شنوی...

 

هرگز در پاسخ عاجزانه در نمانده ام مگر در برابر کسی که از من پرسید:توکیستی؟