چند تا حرف مثلا حساب....


شاید تا امروز بارها قصد نموده باشید که به هر علتی ،دیگر کاری را انجام ندهید ویا قولی بدید که هر چند سخته براتون تحمل کردنش وهمیشه تو فکراینید که یه چیزی پیدا شه که سرقولتون دیگه نباشید ولی باز برای احترام به طرف مقابلتون وشاید هم خودتون باز این افکار رو از خودتون دور کنیدو پایبند قوله باشید.راستش حال منم اینطوریه.نمی دونم چرا امروز حالم گرفته بود .از صبح حس می کردم که باز داره یه اتفاقی می افته البته برای خودم نه.باز اون حس قدیمی داره برمیگرده .آری دارم باز ارتباط روحی برقرار می کنم....

ولی باز بنابه قولی که بهم دادیم (من وتو) باز نمی پرسم که چته؟باز چی شده.هر چند که ....

 

داشتم به این فکر می کردم که نمی دونم چرا قضاوت دیگران درباره رفتارمان وکردارمان وگفتارمان و...، مارا این همه مضطرب وافسرده می کند؟چرا دائماباید نگران آن باشیم که ازما عملی سر نزنه که داوری دیگران رو در بر داشته باشه؟راستی اصلا این دیگران کیند؟آیا اونا رو به درستی می شناسیم وبه دادخواهی وسلامت روحشون ایمان داریم؟شاید هم ایشان .....

عیبمان شاید این باشد از دشنام کسانی می ترسیم که نان از قبل تهدید وباج خواهی وهرزه دهانی خویش      می خورند وسیه روزگارنند وبه ناگزیر...

گاهی فکر می کنم که چرا ما انسانها دلمون می خواد که نه فقط روشنفکران ومردم عادی؛بلکه شبه روشنفکران وشبه آدمیان هم ما وزندگی مارو تحسین کنن. وبر آن به هیچ عنوان هیچ زخم وضربه ای نزنند...آری ما احسن الخالققین هستیم ولی خدا نیستیم.معصوم هم نیستیم.شاید اندکی آدم باشیم.

این ممکن نیست،نیست،نیست؛این – ممکن –نیست..در شرایطی که امکان وصول به قضاوتی عادلانه برای همه کس وجود ندارد.این مطلقا مهم نیست که دیگران مارا چگونه قضاوت می کنند،بلکه مهم این است که ما،در خلوتی سرشار از صداقت ودرنهایت قلبمان خویشتن را چگونه داوری کنیم ....

من معتقدم که باید این را که پیشینیان ما گفته اند باور کنیم:

«هر کس که کاری می کند،هرقدرهم کوچک؛در معرض خشم کسانی است که کاری نمی کنند

ولی یادمان باشد که اضطراب وتشویش ما همان چیزی است که تنگ نظران آرزومند آنند.بیایید رهایشان کنیم وبه خدا بسپاریمشان وبه طبیعت ...

 

ولی این را باید به خاطر سپرد که:

«هر مرادی را به همت می توان تسخیر کرد

خدایا
چند دقیقه فقط چند دقیقه  به من فرصت بده تا به خودم فقط به خودم فکر کنم. 
                                                                                                  تو رو خدا

 

عشق؛

    نیرویی است که او را به معشوق می کشاند و

دوست داشتن؛

    جاذبه ای است در دوست،که دوست را به دوست می برد.

عشق،

    تملک معشوق است و

دوست داشتن،

    تشنگی محو شدن در دوست.

 «دوست داشتن برتر از عشق است.»

 

عشق در دریا غرق شدن است ودوست داشتن در دریا شنا کردن.