-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 شهریورماه سال 1382 07:16
درنیست، راه نیست، شب نیست، ماه نیست ما بیرون زمان ایستاده ایم با دشنه تلخی در گرده هایمان هیچ کس با هیچ کس سخن نمی گوید که خاموش به هزار زبان در سخن است در مردگان خویش نظر می بندیم با طرح خنده ای ونوبت خویش را در انتظار می کشیم بی هیچ خنده ای «احمد شاملو»
-
تقدیم به یه دوست که امشب ....
چهارشنبه 19 شهریورماه سال 1382 20:45
ما اومدیم رفتیم سربازیمون رو در خدمت دانش آموزان انجام بدیم(سرباز معلم)حالا از دست این کلاساش تمام برنامه هامون به هم ریختش.امشب عروسی یکی از دوستامه که ..... راستش امشب خیلی دوست داشتم برم ولی خوب فعلا تو ترکم در هر صورت این شعر بالایی رو هم اون برام نوشته و منم بیادش اینجا اوردم.راستی این عروسی هم از همون نوع هایه...
-
شکل وشمایل جدید من وتو
چهارشنبه 19 شهریورماه سال 1382 01:11
سلام. دوباره من اومدم.اینبار با یه شکل وشمایل دیگه.خوب قراره که یه مدت تنهایی اینجا رو بچرخونم مثل قبلا.ولی دوباره استدعا می کنم که اگه یه نفر (بیشترم شد اشکال نداره)بیاد با من همکاری کنه متشکر میشم.راستی در مورد من هم اگه کسی خواست بدونه برام میل بزنه.فعلا که تو رفته مرخصی .ان شالله که بهش خوش بگذره.راستی روز پدر هم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 شهریورماه سال 1382 19:04
دوباره سلام.تصمیم گرفته بودم که فعلا نیام اینجا ولی خوب من از این تصمیما زیاد می گیرم.منتظر باشین حداکثر تا دو سه روز دیگه با شکل وشمایلی جدید میام اینجا. راستی این بروبچ تهران هم خیلی با حالن.نمی دونم چرا بچه های شیراز و بوشهر و بقیه جاها از اینکارا نمی کنن. می تونین برای دیدن عکس اونا وبقیه خبرا برین اینجا:...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 شهریورماه سال 1382 18:00
باز هم سلام.باز موندم بین یه دوراهی.نمی دونم ادامه بدم یا نه.فعلا یه چند صباحی اینجا رو باید تنها بزارم وبرم دنبال خودم شاید اینبار ولی نه حتما اینبار درست تصمیم می گیرم.یعنی دیگه گرفتم.اینجا باید بگم که این وبلاگ از این به بعد توسط من نوشته میشه وشاید که نه اینطور که مشخصه به دلایلی دیگه دوستم ننمی نویسه.راستی اینا...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 شهریورماه سال 1382 21:03
دوباره سفر ودوباره نزدیک شدن وشاید هم اندکی دور شدن.امید که این بار آنگونه گردد که باید بی هیچ ....
-
به زودی نو می شم.
جمعه 7 شهریورماه سال 1382 13:34
دارم قالب این وبلاگ رو عوض می کنم.دوباره اعلام می کنم که هر کی دوست داره تو این وبلاگ بنویسه به عنوان یار کمکی اعلام کنه.منتظر حضور سبزتان هستم.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 شهریورماه سال 1382 17:11
سلام به همه. من برگشتم و خیلی هم منتظرم که برم به یه سفره چند روزه برای خوشگذرونی وآب وهوا عوض کردن والبته وهزار البته برای دیدن دوستم.این بابا مامان ما رفتن مشهدو مثل اینکه حالا حالا ها نمی خان بیان.راستی این دوست ما هم داره زیادی هندونه زیر بغلمون می زاره.اونم از این به بعد خواهد نوشت.خوب لگه هم ننوشت مطمئنا ما خم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 شهریورماه سال 1382 00:28
مثل اینکه حافظ امشب حسابی کمر بسته آبروی چندین و چند ساله ما رو ببره .حالا که بد از شش هفت ماه به دیوانش تفال می زنم حرفهایی می زنه که خیلی برام مفهوم نیست و این احتمالا به قدرت درک من بر می گرده ، یا شاید هم چون ساعت یازده ونیم شب هست، یه کم بد موقع مزاحمشون شدم. از اونجا که درست نمی بینم این اشعار رو بنویسم پس اجازه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 شهریورماه سال 1382 01:38
نمی دونم چرا عجیب احساس می کنم همچی تموم شده. احساس کرختی بعد از یه مسولیت سنگْین، تمام وجودم رو به سخره گرفته. احساس می کنم کلی حرف مونده که باید می زدم اما دیگه وقتی باقی نمونده ، احساس می کنم رسیدم به آخرین حرف الفبا و دیگه اجازه ندارم به پشت سرم نگاه کنم و عجیب تر اینکه از این هم احساس عجیب، راضی و خوشحالم. امروز...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 30 مردادماه سال 1382 19:08
سلام دوباره. نمیدونم چی بنویسم.واقعا رول بازی کردن ونقش یه فداکار بی اطلاع رو بازی کردن خیلی سخته وغیر قابل تحمل. ی دانم تا چه زمان باید نقش باز کرد واز خود بی خود شد.راستش دیگه دارم خسته میشم ولینه باز هم امید دارم به برگشتن ودیدار.دیداری دوباره از خودم.خود باخودم نه بی خودم باز حرفهایی زدم که خودمهم توش موندم... یه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 30 مردادماه سال 1382 00:28
تک درختی هستم در میان برهوتی که در آن قحطی مهر و وفاست. تو مسافر هستی ، از میان گل ونور آمده ای، وکف پات پر از تاول تنهاییهاست. جامه ات رنگ نفس را دارد و غباری شفاف روی آن جا دارد ونگاهت آفتاب که درآن ابر بلوری سرشک سایه می اندازد. به حریم من این سایه من پای بنه خستگی را بگذار . که در این نزدیکی جز من وسایه من اثر...
-
جادوی بی اثر
چهارشنبه 29 مردادماه سال 1382 00:55
پر کن پیاله را ، کین آب آتشین ، دیریست ره به حال خرابم نمی برد ! این جام ها - که از پی هم می شود تهی - دریای آتش است که ریزم به کام خویش ، گرداب می رباید و، ابم نمی برد! من ، با سمند سرکش و جادویی شراب ، تا بیکران عالم پندار رفته ام تا دشت پر ستارهء اند یشه های گرم تا روز نا شناختهء مرگ و زندگی تا کوچه باغ خاطره های...
-
از مجموعه : یادداشتهای من
سهشنبه 28 مردادماه سال 1382 00:24
بزرگی و شان انسان در بزرگی و شان رویاهایش ، در عظمت عشقش ، در والایی ارزشهایش ، و در شادی و سرور تقسیم شده اش نهفته است . بزرگی و شان انسان ، در بزرگی و شان افکارش ، در ارزش تجسم یافته اش ،در چشمه هایی که روحش از آن سیراب می گردد ، و در بینشی که بدان دست یافته ، نهفته است. بزرگی و شان انسان ، در بزرگی و شان حقیقی که...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 مردادماه سال 1382 00:31
بلاخره من وتو و... کشفش کرد.... اگر خدای نکرده به امراض: تنگی دل نشتی چشم گره های کور ابرو از نفس افتادگی روح گرفتگی گلو و امراضی از این قبیل مبتلا هستید ، می توانید از دارویی با دوز های دو هفته ای استفاده کنید.. البته این دارو مثل تا تمام داروهای مسکن ، عوارض جانبی هم دارد . مثلا ،تا دو روز بعد از استفاده از این دارو...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 مردادماه سال 1382 20:59
نمی دونم چی بنویسم اینجا.الان با بچه ها اومدیم همدان ویه یه روزی اینحا هستیم.راستش داریم مثلا خوش می گذرونیم.خوب ان شالله که همه چی داره اینجا خوب پیش می ره.این کافی نته خلی سرعتش پایینه.من نمی تونم حتی صفحه خودم رو هم ببینم.وایییییییییییی. دلتنگی وعذاب خیلی بده. راستی وبلاگ رو هم درست کردم.لطفا تا اطلاع ثانوی به همین...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 مردادماه سال 1382 00:46
امروز بعد از مدتها رفتم سینما، فیلم " دیوانه از قفس پرید" با بازی نیکی کریمی ، عزت ا.. انتظامی ، علی رضا نصیریان و پرویز پرستویی .بازیگرانی که اسمشون کافیه تا سالن سینما پر از آدمهای جور واجور بشه .این که محیط سینما چطور بود و مردم اهل هنر ما چقدر برای فیلم و وقت و پولشون ارزش قایل اند بماند .خسته تون نکنم اگه فیلمهای...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 مردادماه سال 1382 01:49
استاد می گوید: بنویس ! چه یک نامه ، خاطرات روزانه ، یا یادداشتی موقع صحبت با تلفن - اما بنویس! با نوشتن ، به خدا و به دیگران نزدیک می شویم. اگر می خواهی نقش خودت را در دنیا بهتر بفهمی ، بنویس. سعی کن روحت را در نوشته ات بگذاری ، حتی اگر هیچ کس کارت را نمی خواند - یا بدتر ، حتی اگر کسی چیزی را بخواند که نمی خواهی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 مردادماه سال 1382 00:28
ای دست آرزو ارابه خیال مرا ساز کن که باز ، امشب هوای سیر وسفر می کند دلم. میخواهم از درون لجنزار های شب، تا چشمه روشن روزها سفر کنم ، در دشتهای دور آنجا که جز نهال محبت نرسته است یک چند سر کنم. تا چند شمع محمل نا مردمان شدن ؟تا کی بساز شعر افسانه گوی این وآن شدن؟ تا کی خموش ماندن وبیهوده زیستن ؟ با خنده لب گشودن و...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 مردادماه سال 1382 19:50
امروز کمی مهربان تر از دیروزم. آخه یه نگهبان بهم گفت که بهتر کمی کتاب بخونم و من از کتاب نامه های عاشقانه یک پیامبر شروع کردم(البته جیبی). احساس می کنم من و ماری هسکل یه مشکل مشترک داریم واین کمی منو آروم میکنه.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 16 مردادماه سال 1382 01:32
هرچی فکر می کنم باز نمی تونم با خودم کنار بیام . هنوز اون ته ها ی دلم عصبانی . وتجربه بهم ثابت کرده : در مواقع این چنینی ٬ سکوت بهترین درمانه.
-
از مجموعه : یادداشتهای من
چهارشنبه 15 مردادماه سال 1382 12:48
Gabriel Garsia Marquez - می توان در یک لحظه تصمیم گرفت و یک عمر رنج کشید . - می توان به رفتن ادامه داد ، خیلی بعد از آنکه تصور می کنی دیگر نمی توانی . - می توان افکار را کنترل کرد و یا آنها تو را کنترل می کنند . - بلوغ به تجربه های تو و درسهایی که از آنها گرفتی مربوط است نه به سالهای زندگیت . - قهرمان کسی است که کاری...
-
از مجموعه : یادداشتهای من
دوشنبه 13 مردادماه سال 1382 23:22
افق روشن روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت. روزی که کمترین سرود بوسه است و هر انسان برای هر انسان برادری ست . روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند قفل افسانه ایست و قلب برای زندگی بس است. روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی ....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 مردادماه سال 1382 19:42
روز سختی است.خیلی خودم رو دارم میگیرم که دوباره ... وای چیکار کنم دیگه حس می کنم کسی نیست که با من مخالفت کنه.یا اینکه.... در هر صورت راضی هستیم به رضای تو شاید اینبار هم گراهام بل با اختراعش به دادم برسه. ولی در هر صورت من که می تونم وباید بتونم به خودم مسلط باشم ومی دونم که شاید این مسائل لازمه یک مودت ابدی باشد چه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 مردادماه سال 1382 00:31
امروز من مانده ام و یک ذهن پر از خط ، بعضی روشن وسبز، بعضی کدر و تلخ . ذهنی بیمار که دیگر نمی خواهد و نمی تواندمسئله های سخت دنیایش را تنهایی حل کندومد تها ست که دیگر جواب مسئله هایش را در کتابهای به روز دنیا هم پیدا نمی کند. می خواهم منتظر بمانم؛ شاید یک روز نویسنده خط های ذهنم، دلش بسوزد و خط هاِیی را که با دستان...
-
می خواهم بودن را ...
یکشنبه 12 مردادماه سال 1382 11:19
می خواهم بودن را باور کنم.اما خالی از گذشته وآینده...چرا که گفته اند:دیروز«تاریخ» است،فردا«معما» ... وامروز،زندگی! راهی بلند در پیش است.من می دانم ناگزیر به رفتنم باید بروم وفکر توشه ای از اندیشه های تازه وبکر،برای روح پرعطشم بیابم.شاید دستانم شانه های لطیف ومهربانت را لمس کند وشاید ثانیه های زندگی ام،درپس خمودگی گم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 12 مردادماه سال 1382 08:35
مسئله ای که بسیاری از نظریه های اقتصادی را از حقیقت دور می سازد این است که بنیان دورنی آنان بر این فرضیه است که انسان وجود عاقل ومنصفی است ،گذاشته شده،در صورتی که حقیقت غیر از این است. -------- هیچ چیز عوض نمی شود،ما عوض می شویم. هنری داوید تورو -------- با اینهمه رنگ ها ی تماشایی در جهان شرم آور است که همه چیز را...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 11 مردادماه سال 1382 18:43
کاش قاصد کی می آمد از آنجایی که گوش مردمانش پر است از ضرب آهنگ های دریا بر سخره های ساحل تب کرده . آنجا که چراغ روز قطره قطره د رآبی بی کرانگی آب می شود. آنجا که سخاوتی گرم بی هیچ چشم داشتی زمزمه می شود. کاش قاصدکی می آمد و گوش قاصدک پر بود از نجوای گوش ماهی هایی که به هم آوایی دریا خو کرده اند.
-
اگر دوباره متولد می شدم...
شنبه 11 مردادماه سال 1382 16:05
دان هرالد ( Don Herold ) کاریکاتوریست و طنزنویس آمریکایى در سال 1889 در ایندیانا متولد شد و در سال 1966 از جهان رفت. دان هرالد داراى تالیفات زیادى است اما قطعه کوتاهش «اگر عمر دوباره داشتم...» او را در جهان معروف کرد. بخوانید: «البته آب ریخته را نتوان به کوزه باز گرداند، اما قانونى هم تدوین نشده که فکرش را منع کرده...
-
امیدوار به...
شنبه 11 مردادماه سال 1382 11:07
اگر مشکلی دارید . فراموش نکنید که قدرت تفکر هم دارید . وقتی هردوی آنها را درکنار هم قرار دهید ؛ متوجه خواهید شد که راه حل به شما نزدیک است . بیندیشید . آیا راههایی هست که هنوز امتحان نکرده باشید؟ آیا نکته ای را نادیده گرفته اید ؟ آیا مشکل را از آنچه هست ؛ بزرگتر کرده اید ؟ به یاد داشته باشید : وقتی با مشکلات روبه رو...