-
نکاتی از بزرگان
جمعه 10 مردادماه سال 1382 15:13
در دوستی باید روشن بین ودر عشق باید کدر بود.کسی که عیوب دوست خود را نمی بیند،او را دوست نمی دارد وکسی هم که معایب معشوقه خود را می بیند،عاشق او نیست. در سرزمین های آفریقا شیرهرروز صبح که از خواب برمی خیزد میداند که باید از کندترین غزال تندتر بدود. هرروز صبح که غزال از خواب بر می خیزد میداند که باید از تندترین شیر...
-
انتظار...
جمعه 10 مردادماه سال 1382 08:22
در زندگی و در هر زمانی از عمرآدمی لحظه هایی را پیش رو داریم وشاید هم اغلب اوقاتمان،که در انتظار می گذرد وشایدمابقی آن در شوق انتظار ورسیدن به آن.حال این انتظار می خواهد رسیدن به پاداش باشد یا حتی شئی ویا نامه ای از یک دوست و... در هر حال حس بوجود آمده اگر عزیز باشد که به تکاپو می افتی و هر آن بفکر چاره ای هستی تا آن...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 9 مردادماه سال 1382 10:18
ای آنکه کوشش از پی سامان من کنی بگذار، کاین خرابه، عمارت پذیر نیست. امیر خسرو دهلوی تا شکوه شگفت لحظه ها را نشناسی چشمانت به مهمانی رنگین کمان نخواهد رفت و تا نجسته بیاشی ، هرگز هیچ نیابی و تا روبروی ترسها و تردید ها آهنگ رزم و پیروزی نکنی هیچ گاه در نخواهی یافت که زندگی ، خالی از آنها چقدر سرشار است. کولین مک کارتی
-
من مرگم را زندگی می کنم
پنجشنبه 9 مردادماه سال 1382 09:33
من در زیر سیل وآواری از زنبق های دروغ مدفونم. در ساحل قلبم فریاد پلنگی گمشده می پیچد. قامت عشقم از اولین طلوع تباه بود. روزی که با تو شروع شد سیاهترین پیراهنم بودو مرگ از چشمهایم آرام می ریخت. در همان شب که هلال ماه خنجری شد بر عشق حتی بایزید هم جوابی نداشت. من شان خودم را در روزهای آفتابی گم کرده ام. همه قاتلان لحظه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 8 مردادماه سال 1382 09:45
سلام به همه.من برگشتم.یه چند روزی هستم وبعدش باز می رم تا چند هفته دیگه.ولی این چند روزه کلی می نویسم.به تلافیه این چند مدته.راستی از دوست عزیزم و... (کلی تعریفای دیگه)هم ممنونم و... که البته خودش اینا رو بهتر می دونه که من خیلی مخلصشم. بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم، همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم، شوق...
-
من و تو
سهشنبه 7 مردادماه سال 1382 08:17
من وتو آدم حوا نبود یم جدا از مردم دنیا نبود یم من وتو با همین مردم نشستیم ولی انگاربا اینها نبود یم من وتو تا نفس باشد ، من وتو من وتو در قفس باشد ، من وتو من وتو حرفمان حرف هوس نیست اگر هم از هوس باشد ، من وتو من وتو نیمه ای از روحمان کم " دو تنها، دو سرگردان " عالم غریبی بیشتر از اینکه یک عمر من وتو زندگی کردیم بی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 مردادماه سال 1382 20:36
چند روز پیش یه تلفن غیره منتظره داشتم از یه دوست که حسابی غافل گیرم کرد.اون پر از انرژی ، پر از تجربه جدید ، پر از تغییر ، پر از حرفهای نگفته ، پر از ....و من... . امروز حسابی، تنهایی رو با ذره ذره وجودم احساس می کنم احساس بد جدا بودن ، متفاوت بودن و به قول معروف، باری به هر جهت بودن. چه می شه کرد. و قتی احساس کنید...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 مردادماه سال 1382 22:56
خدایا! به مذهبی ها بفهمان که : آدم از خاک است ، بگو که : یک پدیده مادی نیز به همان اندازه خدا را معنی می کند که یک پد یده غیبی ، در دنیا به همان اندازه خدا وجود دارد که در آخرت .و مذهب اگر پیش از مرگ، به کار نیاید ، پس از مرگ به هیچ کار نخواهد آمد. خدایا! به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ، بر بی ثمری لحظه ای که برای...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 4 مردادماه سال 1382 21:33
سلام هیچ وقت این قدر بی موقع چیزی رو ازم نگرفته بودن .دقیقا روزی که قرار بود دو هفته نوشته هام باز بینی بشه وبلاگ قطع شد. دوباره اون احساس همیشگی : هیچ چیز برای همیشه نمی مونه. پس بهتره خیلی بهش عادت نکنی طوری که زندگیت رو تسخیر کنه، تا اگه یه روزاون رو از دست دادی زندگیت رو هم از دست ندی. بهر ترتیب از اینکه نوشتها...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 31 تیرماه سال 1382 20:15
بسا رهنو.ردانی که در افسانه ها گویند ، گرفته کولبار زاد ره بر دوش ، فشرده چوبدست خیزران در مشت، گهی پر گوی وگه خاموش ، در آن مهگون فضای خلوت افسانگیشان راه می پویند، ما هم راه خود می کنیم آغاز. سه ره پیداست . نوشته بر سر هر یک بسنگ اندر ، حدیثی گه ش نمی خوانی بر آن دیگر. نخستین : راه نوش وراحت وشادی. به ننگ آغشته ،اما...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 تیرماه سال 1382 18:42
ما دو دریچه روبرو ی هم ، آگاه ز هر بگو مگوی هم، هر روز سلام و پرسش و خنده ، هر روز قرار روز آینده، عمر آینه بهشت ، اما...آه بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه، اکنون دل من شکسته و خسته ست، زیرا یکی از دریچه ها بسته ست، نه مهر فسون ،نه ما جادو کرد ، نفرین به سفر ،که هر چه کرد او کرد. مهدی اخوان ثالث
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 تیرماه سال 1382 12:40
دیروز قراربود یه تلفن دا شته باشم اما پنج شنبه آخر شب فهمیدم که کنسل شده اولش یه خورده حالم گرفت، هر چند دلیلش برام قابل توجیح بود و می دونستم انجام نشدنش بهتره و حداقل یه سری از قرار ها مون بر قرار می مونه. بهر ترتیب امروز خوبم و می خوام تا آخر هفته خوب بمونم.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 تیرماه سال 1382 23:15
فردا روز جالبی نیست .
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 تیرماه سال 1382 22:03
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 تیرماه سال 1382 21:07
در اندرون تو کسی ست دنیایی ست و تو را یاری خواهد داد که خواستن را به شدن بدل کنی. و نیرویی نهفته ،که گامهایت را پیوسته براه تواند برد. پس خویشتن را آن گونه که می پسندی ترسیم کن و دست به کار آنچه باید. و هر روز تنها گامی بردار ، آرام و پر توان در امتداد آن رویای دلپزیر آری گاه چنین شود که تداوم راه سخت و نا ممکن آید،...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 تیرماه سال 1382 11:55
وقتی گوش آدم پر میشه ازحرفها ،گلایه ها و غصه ها ، وقتی عادت کنی به توجیح برخوردها ، خودت رو وسط یه زندگی می بینی که دیگه مال تو نیست و تو گم شدی. .............................................. سرم رو به عقب بر می گردونم،پشت سرم من هستم ویه گذشته یه گذشته خاکستری که هر چشمی اون رو یه رنگ می بینه یکی تیره یکی روشن اما...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 تیرماه سال 1382 12:56
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 تیرماه سال 1382 11:15
«تساویَُِ» معلم پای تخته داد می زد ! چهره اش, از خشم گلگون بود. و دستانش به زیر لایه ای از گرد مدفون! ولی آخر کلاسیها؛ لواشک بین هم تقسیم می کردند! وآن یک- گوشه ای دیگر-جوانان را ورق می زد... دلم می سوخت؛ به حال او که بیخود, های وهو می کرد. و با آن شور ,تساویهای جبری رانشان می داد. و با خطی بسی خوانا ,بروی تخته ای, کز...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 تیرماه سال 1382 18:44
این چه دانایی است ،که به وقت گریستن مغرور است و برای خندیدن بیش از اندازه جدی و برای سخن گفتن زیاده از حد اندیشمند. چندین بار جنایتهایی را به خود نسبت داده ام که مرتکبشان نشده بودم، فقط از آن رو که مخاطبم احساس نقصان وکاستی نکند. جبران خلیل جبران م زندگانی امروز آغاز می شود ودر امتداد فردا می نگرد ، می بالد، احیا می...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 تیرماه سال 1382 11:26
آن باش که هستی و آن شو که توان بودنت هست. رابرت لویی استیونسون گاه اگر تیره می نماید ... باز روشن می مشود زود تنها فراموش مکن این حقیقتی است: همه چیز بارانی باید تا که رنگین کمانی بر آید و لیموهایی ترش تا که شرلبتی گوارا فراهم شود وگاه روز ها یی در زحمت تا که از ما انسانها یی توان تر بسازد خورشید دوباره خواهد درخشید...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 تیرماه سال 1382 20:15
تو. را من چشم درراهم شباهنگام که می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم تو را من چشم در راهم شباهنگام در آن دم ،که بر جا ،دره ها ،چون مرده ماران خفته گان اند در آن نوبت که ببندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام گر م یاد آوری یا نه ،من از یادت نمی کاهم تو را من چشم در راهم نیما یوشیج...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 تیرماه سال 1382 18:53
دلا خو کن به تنهایی که از تنها بلا خیزد سعادت آن کسی دارد که از تنها بپرهیزد امروز هفتمین روز تنهایی من و تو و...از همدیگه است . امیدوارم بقیه روزها به این کندی نگذره . عجب جمله ای تایپ کردم! آخه ما از قبل هم کنار هم نبودیم.باورتون میشه توی دو شهر ،جدا از هم بودیم.اما نمی دونم چرا بعد از اینکه دوستم به سفر رفته فکر...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 تیرماه سال 1382 11:09
به نظرشما عجیب نیست ماهی آزاد توی رودخونه زندگی می کنه !عجیبتر اینکه مسیر آب رو سر بالایی میره. بعضی دوستاش معتقد ند ماهی آزاد از دریا می ترسه ،اون از نا مهر بونی دریا دلش می گیره ، تر جیح می ده توی رودخونه بمونه. اون موجود لجبازیه، چون همه آبها به دریا می ریزه می خواد از دریا دور میشه. بعضی ها دیگه معتقد ند احتمالا...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 تیرماه سال 1382 09:58
همه شب در این امیدم ،که نسیم صبحگاهی به پیام آشنایی ،بنوازد آشنا را (۴۱) تو به من خندیدی و می دانستی من به چه دلهره ایی از باغچه همسایه سیب را دزدیدم. باغ بان از پی من تند دوید ،سیب را دست تو دید غضب آلود به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک وتو رفتی و هنوز سالهاست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 تیرماه سال 1382 12:34
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست هر کجا هست خدایا به سلامت دارش (۴۲) جای دوستم خیلی خالیه مگه نه یک ساعت تمام،بدون آنکه یک کلام حرف بزنم،برویش نگاه کردم. فریاد کشید :چرا حرف نمی زنی؟ گفتم:نشینیدی ؟....برو ... کارو زندگی را می توان در خواب دید یا که همچون زورقی بر آب دید زندگی را می توان در آسمان در نگاه خیره مهتاب...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 تیرماه سال 1382 10:42
آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست هر کجا هست خدایا به سلامت دارش (۴۴) حکما گفته اند: آفت علم سه چیز است : بر مردمان بی خواهش عرض کردن به نالایق آموختن وبه آنکه نفهمد گفتن اندیشه کردن که چه گویم ،به از پشیمانی خوردن است که چه را گفتم هر که تلخی دوا تحمل نکند،شیرینی شفا نچشد.
-
خوشبختی ...
چهارشنبه 11 تیرماه سال 1382 06:47
به راستی که چه درمانده اند آنها که چشم تنگشان را به پنجره های روشن وآفتابگیر کلبه های کوچک دیگران دوخته اند... وچقدر خوب است، چقدر خوب است که ما –من وتو- هرگز خوشبختی را درخانه همسایه جستجو نکرده ایم. این حقیقتاً اسباب رضایت خاطر وسربلندی ماست که کسی هرگز ندیده ونشنیده که ما از رفاه دیگران،شادی های دیگران،سفره های...
-
یه روز تا تولد....
سهشنبه 10 تیرماه سال 1382 14:44
کوئلیو: اگر چیزی خوب پیش نمیرود؛فقط دو توضیح برای آن وجود دارد:یا مقاومت شما آزموده می شود؛و یا باید جهت خویش را تغییر دهید....همه چیز به بهترین چیز تبدیل میشود. اگر چیزی خوب پیش نمیرود؛به خاطر آنست که هنوز به پایان آن نرسیده اید. دیشب شب باحالی بود.قرار بود یه ۷-۸ نفری بریم بیرون وقتی رفتیم قوام وشد ساعت ۹ شب تقریبا...
-
برای دوستی در راه سفر
سهشنبه 10 تیرماه سال 1382 12:57
دوای دردمندان، دردمندیست سزای مهربانان ،مهربانیست خواجو نشان بی نشانان، بی نشانیست زبان بی زبانان ،بی زبانیست حکیمی را پرسیدند :چرا شنیدن تو بیش از گفتنت است . فرمود: چرا که مرا دو گوش دادندو یک زبان .یعنی دو چندان که می شنوی، بگو. از روز ازل زمان مرگ وزندگی آدمها به اختیار آنها نبوده وتا ابد هم نخواهد بود. بنابراین...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 تیرماه سال 1382 23:51
دل من دیر زمانی است که می پندارد؛ دوستی نیز گلی است؛ مثل نیلوفر وناز ساقه تردو ظریفی دارد. بی گمان سنگدل است آن که روا می دارد؛ جان این ساقه نازک را -دانسته- بیازارد! چند سخن از جبران خلیل جبران خاطره شادی های دیروز، تلخ ترین غمی است که امروز داریم. یک بار به زندگی گفتم: دوست دارم صدای مرگ را بشنوم... آنگاه زندگی...